دل‌نوشت های من ...



اینکه بری توی جمعی و مدام بشنوی که از مادرت میپرسن این دختر شماست .واااای ماشالاااا . چه خانومی . چند سالشه و .

بله درست حدس زدید ماجرا ، ماجرای خاستگاریه .

واقعا برام نهایت زجره.

اما 

من ساکت و آروم یه گوشه نشستم حتی گوشیم رو هم درنیووردم تا باهاش مشغول بشم .

تو کل این مدت به گلای قالی زل زده بودم و به این فکر می‌کردم این آدما چجوری هنوز اینجور روابط براشون جذابه.

اینکه بخوان لباس و طلا و مسافرت رفتناشون رو به رخ هم بکشن .

و سعی کنن تو زندگی هم سرک بکشن و چجوری اجازه میدن بقیه تو زندگیشون سرک بکشن آخه .

خستم از این مدل زندگی ها .

من می‌خوام مدل خودم رو داشته باشم .

بی خیال از فکر اینکه آدما در مورد من چی فکر خواهند کرد.

 


تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

کارگروه عدالت و پیشرفت شهرستان ورامین اقامتگاه بوم گردی لردبن مرجع دانلود موزیک فیلم، کتاب وبلاگ عینک آفتابی ساناز عطر باران سگ پامرانین Tourist Guide.Seyed Ali Mohammad Hosseini دکوراسیون منزل غسل آتش استاتیک مقاومت